۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۱, شنبه


امشب چرا اینقدر دلگیره

بعد از گذروندن یه بعد از ظهر شاد و پر هیاهو اصولا باید شاد باشم ولی نمیدونم چرا نمیتونم ذهنمو روش متمرکز کنم

زنگ زدم

انتظار فایده ای نداشت ، گفت شاید تماس مرحمی بر دلم باشه

ولی خاموش بود ، هرچند که خیلی هم مطمئن نبودم پاسخی میگیرم ولی حتی گاهی شنیدن صدای بوق های پی در پی و بی پاسخ هم

ارامش بخشه

--------------------------------------------------

دلم تنگه ، برای همه

برای همه ی کسانی که دیده ام و ندیده ام

برای بیکران عاشقی دلتنگم

برای تپیدن دل

برای دیده شدن

برای شنیده شدن

------------------------------------

به فرض دست هایت هم چند دقیقه ای در دستان من باشد
به فرض نگاهت هم چند دقیقه ای در نگاه من باشد
به فرض سرم هم اندکی روی شانه ات باشد
به فرض بارانی ات هم روی شانه ام باشد
وقتی محبتم در قلبت نیست ؛؛؛؛
؛

هیچ نظری موجود نیست: