صحنه اول : بعد از ظهر یک روز تابستانی است زن جارو به دست دارد حیاط بزرگ را جارو می کند، خانه قدیمی است ، حوض نه چندان بزرگی در وسط حیاط قرار دارد . صدایی از داخل خانه بلند میشود ، همسرش طلب چای میکند ، زن خسته از کار و گرمای تابستانی عرق ها را از پیشیانی پاک می کند . دستی بر شکم بر آمده اش میکشد ، به نظر می آید ماه های انتظار رو به پایان است،شکمش کاملن نمایان شده است و از زیر پیراهن ارزان قیمت نخی اش مشخص است ، زن در اندیشه ی پیراهن کوچکی است که صبح برای اولین بار در مغازه ای دیده بود و در آرزوی خریدش مانده است ، به نظر مادر شوهرش این کارها دور ریختن پولش است دستش را بر روی شکم میگذارد و به طفل در راهش میگوید: مادر ناراحت نباش ، من نمیگذارم تو سختی بکشی ، وقتی بزرگ شدی باید خوب درس بخوانی و برای خودت کسی بشوی ، نمیخواهم مثل من بشوی میخواهم دستت در جیب خودت باشد و مثل من در
حسرت نمانی
صحنه دوم : سالها گذشته است و دخترک بزرگ شده است لیسانس و فوق لیسانس را پشت سر گذاشته است و توانسته است دریک اداره دولتی شغلی اختیار کند و حالا دستش در جیب خودش است . صبح جمعه است ، آپارتمان کوچکی دارند از خواب بیدار میشود ، کارمندی عادتش داده است که جمعه ها هم زود بیدار میشود . به نهار ظهر فکر می کند، به نهاری که باید برای فردای خود و همسرش آماده کند و به خانه اش که یک هفته ایست نظافت به خود ندیده است همه جا را خاک برداشته است . جارو برقی را روشن می کند و شروع به کار میکند . همسرش با صدای جارو از خواب بیدار می شود ، و زیر لب غر غری می کند و می گوید یک جمعه هم نمیگذاری بخوابیم
کارمند است و همین یک جمعه
زن توجهی به حرف هایش نمیکند و به کار ادامه می دهد . زن دستی به شکم بر آمده اش می کند ، کودکش حرکتی میکند ، مرد صدایش میکند و طلب چای می کند . زن همچنان که دستش بر شکمش است خطاب به فرزند در راهش میگوید : مادز جان از هیچ چیزی برایت فرو گذار نمی کنم . میخواهم آنقدر پولدار باشی که نخواهی مانند مادر بیپچاره ات هر روز 10 ساعت کار کنی و آخر ماه هم که حقوقت را گرفتی نگران قسط های خانه ، قرض ها و فیش آب و برق و تلفن باشی
مادر جان آنقدر پول دار باشی که کارگر بگیری کار هایت را انجام دهد نه مثل من هم بیرون از خانه کار کنی و هم درون خانه مثل سگ جان بکنی ، اگر دوست داشتی تفننی کار کنی نه از روی اجبار
مرد دوباره صدایش بلند میشود : پس این چایی چی شد؟
---------------------------------------------------
استفاده از داستان با ذکر نام نویسنده وبلاگ بلا مانع است