۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه

سفرت بخیر اما ...

«به کجا چنین شتابان؟
به هر آن کجا که باشد، به جز این سرا، سرایم
«سفرت به خیر اما
تو و دوستی، خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی،
به شکوفه‌ها،
به باران،
برسان سلام ما را»
پ . ن : شفیعی کدکنی از ایران رفت ...

۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

خودکار قرمز

سلام

چند روزیست که دلمان میخواهد آپ کنیم ، آن هم چه آپ کردنی !!

خواستیم خدمت همه ی سروران عزیز عرض کنیم که :
ما خوبیم
هوا خوب است
ایام به کام است
زندگی عالی است
سرعت اینترنت یک چیزی در مایه های سرعت نور است
کشورمان گلستان است
برنامه های تلویزیون خداست
مشکلات اقتصادی به حمدالله حل است
ماه رمضان ماه عبادت است
کلا خیلی خوش میگذرد
تنها یک مشکل هست آنهم این است که خودکار قرمز نداریم!!

پ . ن : نقل از کتاب "به برهوت حقیقت خوش آمدید " :

روزی در جمهوری دموکراتیک آلمان سابق یک کارگر آلمانی کاری در سیبری پیدا می کند. او که می داند سانسورچی ها همه نامه ها را می خوانند، به دوستان اش می گوید «بیایید یک رمز تعیین کنیم؛ اگر نامه یی که از طرف من دریافت می کنید با مرکب آبی معمولی نوشته شده باشد، بدانید هر چه نوشته ام درست است. اگر با مرکب قرمز نوشته شده باشد، سراپا دروغ است.» یک ماه بعد دوستان اش اولین نامه را دریافت می کنند که در آن با مرکب آبی نوشته شده است : «اینجا همه چیز عالی است؛ مغازه ها پر، غذا فراوان، آپارتمان ها بزرگ و گرم و نرم، سینماها فیلم های غربی نمایش می دهند و تا بخواهی دختران زیبای مشتاق دوستی- تنها چیزی که نمی توان پیدا کرد مرکب قرمز است.»

۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه

...

هستم .... اما خسته م

۱۳۸۸ مرداد ۱۱, یکشنبه

آن روز می آید


آن روز را میبینم
آن روز نزدیک است
روزی که همین عکست را در کتاب های تاریخ چاپ کنند
مثل همان عکس کتاب تاریخ ما که رجایی کف پایش را نشان میداد
پ . ن 2 : اینجا را هم بخوانید ا. ن و رابطه پدر و پسری!!!