۱۳۹۱ دی ۸, جمعه

تولدانه

نمیخواهم ادای روشنفکرها یا روشنفکر نماها را در بیاورم ، اما راستش را بخواهید یک حس عجیبی دارم به قول خودمان یک جور (گلاب به رویتان ) گوز پیچ شدن که نمیدانم باید خوشحال باشم یا ناراحت ، امشب یک گام به پیری نزدیک تر میشوم یا یک سال بزرگتر !! از اینجا به بعد باید به مناسبت سالروز میلادم جشن بگیرم یا غصه بخورم ؟؟ زندگی چیز عجیبیست ببم جان....

۱۳۹۱ مهر ۳۰, یکشنبه

لانگ دیستنس

یکی از بدترین قسمتهای رابطه اینه که ، آخر هفته هایتان یکی نیست
 تو این سر دنیا
 شبهای جمعه بی قراری
 و او
 آن سر دنیا 
شب شنبه
 به یاد تو آب ِ جو مینوشد ....

۱۳۹۱ شهریور ۲۸, سه‌شنبه

اینجا انقدر توی این مدت عوض شده که من حتی دیگه بلد نیستم باهاش کار کنم
لعنت بر فیل ... چی ها که با دلخوشی های آدم ها هم کار دارند .

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲, شنبه

زندگی


زندگی شاید قیلوله ای باشد در یک عصر بارانی ، درست وقتی که پتو را تا خرخره بالا کشیدی و با صدای تق تق قطرات باران روی کانال کولر به خواب میروی .
آن را دریاب !!