۱۳۹۰ مهر ۴, دوشنبه

عصر پاییزی

فقط یه جور میتونم این روزهای اول پاییز لعنتی رو رد کنم
اونم اینکه بعد از ظهرا بخوابم تا دم غروب
بعد بیدار شم یه چای داغ بریزم با شکلات
فوت کنم تو چایی تا بخارش بخوره تو پیشونیم
بعد چهار زانو بشینم روی مبل و تو استکان چایی غرق بشم