۱۳۸۶ مهر ۷, شنبه

مهريه


كمي دير شد
تا من تنبل به خودم بجنبم 7 روز گذشت
باز بوي ماه مهر

بوي ماه مدرسه

من هيچوقت اين ماه رو مخصوصا روزهاي اولشو دوست نداشتم ولي

امسال يه حس دلتنگي عجیبی بهم دست داده دلم ميخواد كلاس اولي بودم و تجربيات جديدي رو رقم ميزدم

ما امسال يه كلاس اولي داشتيم برادر زادم امسال كلاس اوليه

روز اول من همراهش رفتم. خدا ميدونه كه چه قدر خودمو كنترل كردم كه اشكام پايين نياد

خدا ميدونه برادر طفلكي من چه قدر دلش ميخواسته اين روزو ببينه

روزي كه نوگل زندگيش براي اولين بار قدم به عرصه ي علم و دانش ميزاره

نميدونم ، فقط رفتم كه شايد يك هزارم از نبودن باباشو براش پر كنم

براي اينكه سالها بعد به ياد بياره روز اول مدرسه گرچه پدر نداشتم ولي عمم به مدرسه ام اومد شايد من تونسته باشم يه ذره از بوي باباش رو براش زنده كنم ، نميدونم ، تو حكمت كاراي خدا ميمونم

عزيزم اميدوارم هميشه و در تمام مراحل زندكيت موفق باشي ، دختر قشنگ و دوست داشتنی ما

دلم براي كتاب ، دفترهاي نو تنگ شده براي مداد هاي نتراشيده ، براي لباس هاي اتو كشيده ي اول مهر ، براي نوشتن مشق هايي كه مال من هميشه به ساعت 10 ، 11 شب ميكشيد ....

چند بار از روي تصميم كبري نوشتم ولي هنوز هم تصميم كبري نگرفتم !!!

نميدونم چند بار از روي كوكب خانم نوشتم ولي هيجوقت به كدبانويي و پاكيزگي كوكب خانم نشدم !! شخصيت كوكب خانم منو یاد کارای مامانم میندازه

:

باز بوی دفتر
پاک کن ها ی سفید
ته مداد قرمز
باز هم مهر رسید
باز هم رج زدن حرف الف
باز هم دخترکی سر به هوا.دختری گیج که نامش کبراست.
و هزاران سال است
قول ها داده به خود
و گرفته تصمیم
که دگر بار کتاب خود را
باز جا نگذارد.شب به زیر باران
آن کتاب کهنه.همچنان خیس وچروکیده و باران زده است
باز هم سال دگر
باز پاییز دگر
باز تصمیم دگر
باز کوکب خانم
چند مهمان دارد
باز هم سفره رنگین پهن است
و کدام از ماها
در پس این همه سال...
حسرت خوردن از آن سفره کوکب خانم
همچنان با اونیست؟
خوش به حال عباس
خوش به حال کبری
خوش به حال حسنک
که همه دغدغه شان.
سفره ودفتر خیس است وصدای یک بز
خوش به حال همه شان
که زما جاماندند
همه کودک ماندند
ورسیدیم ما به سرابی که هم اکنون هستیم
وغم غربت ایام گذشته است که دایم با ماست
!!!!!!!

ياد اون مداد هاي سوسمار سبز رنگ به خير . من هنوزم يكي دو تا از اونا نگه داشتم خيلي از اون مداد ها خوشم مي امد ، وقتي باهاشون مينوشتم يه حس خوبي بهم دست ميداد . نكته ي جالب اين مداد ها اين بود كه به فارسي روشون نوشته شده بود "سوسمار الماني" هنوز نفهميدم الماني ها چرا به فارسي مينوشتن؟؟ ولي هركسي كه اون مداد ها رو توليد ميكرد دستش درد نكنه

ميليونها كودك با اون مداد ها با سواد شدن

۱۳۸۶ مهر ۳, سه‌شنبه

مرد سالاری


با اینکه اینهمه این کشور پیشرفت کرده و مثلا مردم درکشون بالا رفته ولی انگار این تفاوت گذاشتن بین زن و مرد نمیخواد درست بشه و دید مرد ها باز بشه

آخه تبعیض تا چه حد؟

پارسال همین موقع ها بود که یه فیلم شخصی (تاکید میکنم فیلم خصوصی) از یه خانوم که هنرپیشه ی سریال های تلویزیونی بود به دست یه عده ادم مریض پخش شد و من و شما متاسفانه به این قضیه بیشتر دامن زدیم تا جایی که فکر نمیکنم کسی باشه که این فیلم رو ندیده باشه و متاسفانه این مسئله تو کشور ما باب شد و دیگه از اون به بعد فیلم های خصوصی زیادی از هنرپیشه ها گرفته تا ورزشکاران و افراد معمولی بین مردم پخش شد . من چند وقت پیش فیلمی رو دیدم که منسوب به یکی از فوتبالیست های بسیار معروف این سرزمین بود . و این فیلم هم که به نظر می آمد به قصد اخاذی و به طور مخفیانه گرفته شده توسط یک عده هموطن از خدا بی خبر در بین عموم مردم از هر سن و طبقه ای که فکرشو بکنین انتشار پیدا کرده . حالا از اینکه این حرکت چه قدر زشت و عملی پست هست میگذرم و میخوام اینو بگم که اون دختر چون فیلمش پخش شد ممنوع التصویر شد و هزاران مشکل دیگه که من و شما ازش خبر نداریم براش پیش اومد ولی این آقای فوتبالیست ککش هم نگزیده و داره سر بلند و سر افراز واسه خودش زندگیشو میکنه . اتفاقا همین دیروز تو تلویزیون دیدم که یه خبرنگار داشت باهاش مصاحبه میکرد . آخه چرا؟؟؟؟؟

دوستان من واقعا چرا این دو تا آدم که اتفاقی کاملا مشابه براشون افتاده سرنوشت و آیندشون تا این اندازه با هم فرق میکنه؟

مگه اون دختر حق حیات نداره ؟

آخه تا کی مرد سالاری ؟ تا کی میخواید حق زن ها رو پایمال کنید؟

خواهش میکنم به خودتون بیاید و کمی به این مسئله فکر کنید

۱۳۸۶ مهر ۲, دوشنبه

donya

دنیا مانند پژواك اعمال و خواستهای ماست. اگر به جهان بگویی: ”سهم منو بده...“ دنیا مانند پژواكی كه از كوه برمی گردد، به تو خواهد گفت: ”سهم منو بده....“ و تو در كشمكش با دنیا دچار جنگ اعصاب می شوی. اما اگر به دنیا بگویی: ”چه خدمتی برایتان انجام دهم؟...“ دنیا هم بتو خواهد گفت: ”چه خدمتی برایتان انجام دهم؟...“!!

از دکتر وین دایر

۱۳۸۶ شهریور ۲۰, سه‌شنبه


مانده ام در کوچه های بی کسی

سنگ قبرم را نمی سازد کسی

مردم و خاکسترم را باد برد

بهترین یارم مرا از یاد برد



این شعرو یه جا خوندم خوشم اومد آخه خیلی وصف حال منه :-(