۱۳۸۸ خرداد ۹, شنبه

خوشم می آید !!

از آیس پک طالبی خوشم می آید
از بوی موز خوشم می آید
از دست و پای بچه خوشم می آید
از بوی بنزین خوشم می
از لواشک و ترشک و قرقوروت خوشم می
از قدم زدن زیر باران خوشم می آید
از یاهو مسنجر خوشم می
از نون خامه ای خوشم می آید
از بوی نون تازه خوشم می
از رانندگی توی جاده ی خلوت با یه موزیک دلخواه خوشم می آید
از طعم نسکافه خوشم می آید
از ناخن های لاک زده خوشم می
از وبلاگم خوشم می آید
از کفش کتونی خوشم می آید
از بوی چسب و کبریت خوشم می آید
از سشوار کشیدن موهایم خوشم می آید
از قرمه سبزی خوشم می آید
از عکاسی خوشم می آید
از کادو گرفتن بی دلیل خوشم می آید
از روغن زیتون بو دار خوشم می آید
از چال ِ گونه خوشم می آید
از آشپزی کردن خوشم می
از فضولی کردن خوشم می آید
از اس ام اس های ناگهانی خوشم می آید
از رنگ بنفش خوشم می آید
از سکوت شب و شب بیداری خوشم می آید
از صبح های زود که هنوز همه خوابن خوشم می آید
از داشتن خصوصی خوشم می آید
از لذت بی بدیل کتاب خواندن خوشم می آید
از اصلاح کردن (بخوانید بند انداختن ) خوشم می آید
از داشتن کیف های جور وا جور خوشم می آید
از آنلاین بودنش خوشم می
از حس دیوانه وار عاشقی خوشم می آید
از صبح های جمعه و صبحانه ی دسته جمعی خوشم می آید
از مسافرت خوشم می آید
از زبان انگلیسی خوشم می آید
از آهنگ های Modern Talking خوشم می آید
از پژو 206 خوشم می آید
از روسری های رنگ و وارنگ خوشم می آید
از اردیبهشت خوشم می آید
از سرمای آخر شهریور خوشم می آید
از رز سفید خوشم می
از انگشتر خوشم می آید
از بوی بچه نوزاد خوشم می آید
از حل کردن معما خوشم می آید
از پنجره ی آشپز خانه ای که رو به کوچه باز شود خوشم می آید
از حوض آبی وسط حیاط خوشم می آید
از بوی خاک باران خورده خوشم می آید
از کفش های رنگی خوشم می آید
از قهقه زدن خوشم می آید
از کمد لباس مرتب خوشم می
از بازی کردن با موبایل خوشم می آید
از چهار زانو نشستن روی مبل خوشم می آید
از عصر پنج شنبه ها خوشم می آید
از رختخواب ِ یخ خوشم می آید
از بوسیدنش و بوسیده شدن خوشم می آید
از ممنوعه هایی که نمیتوانم بنویسم خوشم می آید
از اینکه چیز هایی دارم که ازشان لذت ببرم خوشم می آید
پ.ن : از وبلاگ گلبانو به بازی خوشم می آید دعوت شدم ، همه ی شما هایی که چیز هایی در زندگی دارید که ازشان خوشتان بیاید به این بازی دعوتید
پ. ن 2: به طرز زجر آوری نمیتونم برای خودم کامنت بزارم و از جواب دادن به کامنت ها معذورم ، اما قول میدم به تک تکتون سر بزنم
پ.ن 3 : اگر برای ارسال نظر مشکل دارید میتونید اینجا کامنت بزارید

۱۳۸۸ خرداد ۲, شنبه

مجاز نیستید!!!

بزنید آن دست قشنگه را
بزنید
به افتخار سازمان سنجش بزنید
که امشب ، به طور اساسی ر ی د به حال ما
آقای سازمان سنجش آن زمان که داشتی با خط قرمز پایین کارنامه ی ما مینوشتی مجاز نیستید به مادر ِ دل نگران ِ من که 2 و 3 روزی است به نتایج فکر میکند ، فکر کرده بودید ؟
آقای سازمان ِ سنجش ، به پدرم که کارمند ِ بازنشسته ایست و مجبور است خرج ِ من ِ لندهور ِ بیکار را بدهد ، فکر کرده بودید ؟
آقای سازمان ِ سنجش امشب خاطرمان را خیلی مکدر نمودید و تلاش های چند ماهه ما را زیر پاهایتان لگد نمودید !
آقای سازمان ِ سنجش ما میخواستیم شیرینی قبولی مان ، رای بدهیم
آقای سازمان ِ سنجش ما چه کنیم که بیکاریم و دلمان را به کنکور شما خوش کرده بودیم؟
آقای سازمان ِ سنجش ببخشید که برادر ِ ناکاممان شهید نشد تا ما از قبلش دانشگاه قبول شویم !!
آقای سازمان ِ سنجش شما از آزار دادن ِ مومنان خوشتان می آید ؟ چه میشد اگر مجاز نیستید را مجاز نیستید مینوشتید ؟

۱۳۸۸ اردیبهشت ۳۱, پنجشنبه

برای تو و همه ی بی قراری هایت

در یک آشنایی ساده
من و تو با هم دست دادیم
تو فقط دست دادی
و من همه چیز از دست دادم .



خوشحالم که تو هستی تا بی قرارت بشم
خوشحالم که تو هستی تا شبا با فکرت بخوابم و صبح با رویای تو بیدار بشم
خوشحالم که تو هستی تا عاشقت باشم
خوشحالم که تو هستی تا بهت بگم تا آخرش باهاتم
خوشحالم به خاطر حس قشنگ این روز هامون

تنها تو نیستی که این روز ها بی قراری ، منم بی قرارم ، بی قرار تر و دلتنگ تر از همیشه

پ.ن : مخاطب خاص دارد

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۹, سه‌شنبه

یک روز ، یک فرودگاه

نمیدونم از شانس ِ بد ِ من بود
یا از بازی ِ روزگار
که هردو شون
از یه فرودگاه
توی یک روز
منو ترک کنن
حالا من موندم و یک دنیا دلتنگی

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۱, دوشنبه

این روز ها 2

این روزها همه اش تلخی است و درد و جدایی
بگذارید بیشتر از این روزها دیگر نگویم
شاید که بعد ها فراموش کنم