۱۳۸۷ دی ۸, یکشنبه

9 دی

در 9 دی ماه سال 1363 دختری با وزنی حدود 6 کیلوگرم پا به عرصه ی وجود گذاشت
تا مایه ی تعجب همگان شود
زمانی عاشق این بود که منشی شود
زمانی دیگر تصمیم گرفت دکتر شود و دردی از جامعه درمان کند
روزی آرزوی فضانورد شدن در سر میپروراند
بزرگ و بزرگ و بزرگتر شد تا به اینجا رسید
اکنون فضا نورد شده است گاهی به لطف دو سیب نعنا* به فضا پرتاب می شود و دقایقی بعد باز میگردد و با تاسف فراوان خود را روی زمین میبیند
و هم اکنون هزارن برنامه برای آینده دارد که نمیداند کدامینشان عملی خواهد شد

دختر مراقب خودت و آرزوهایت باش
پ.ن : تولدم مبارک
*یک طعم از طعم قلیان های میوه ای
اینم کیک که سگ بود



عکس فوق هم هدیه تولد است



بعدا نوشت : از اینکه به کامنت ها دیر جواب دادم شرمنده ام ، بلاگر طبق معمول چند روزی بازی در آورده بود . از لطف و محبت همه ی عزیزانی که تبریک گفتن ممنونم

۱۳۸۷ دی ۴, چهارشنبه

360

اتفاقی دارم توی اینترنت پرسه میزنم فقط برای گذران وقت ، در همین حین و بین کنجکاو میشم که 360 یک فامیل رو دید بزنم ، از این دید زدن چیزی عایدم نمیشه
شروع میکنم به کلیک کردن های بی هدف
کلیک میکنم بر روی دوستانش ، لیست دوستان باز میشه بعد توی عکس ها یک عکس که ل* ب های دو دختر در کنار هم رو نشون میده توجهم را به خودش جلب میکنه
میرم داخل پروفایلش و...
این روند کلیک های بی هدف ادامه پیدا میکند تا اونجا که یادم نمی یاد از کجا به این صفحه رسیدم
باز هم بر روی لیست دوستان یک بنده خدایی کلیک میکنم
یکهو چشمم به یک قیافه ی آشنا میخوره
اول کمی مکث میکنم که این خودشه یا نه
دوباره دقت میکنم و با خودم میگم خدایا این دخترک با این همه رنگ توی صورتش و لباس صکثی اش همون دختر بچه ی زر زروی فلان فامیل دورمونه ؟؟؟؟؟؟
بعد که اسمش را میبینم و صفحه پروفایلش رو ، مطمئن میشم که این همون بچه ی گریه روی دیروزیست
یک فلاش بک به گذشته میزنم
تنها چیزی که یادم میاد اینه که وقتی کودک بود بارها آرزو کردم یا اون خفه شه یا من کر بشم ، که دیگه صدای زر زر هاشو نشنوم برای چندمین بار به عکسش نگاه میکنم تا مطمئن بشم خودشه؟
بی شک خودشه با این همه آرایش و این لباس صکثی
با خودم فکر میکنم من پیر شدم یا اون خیلی زود بزرگ شده ؟؟؟؟
پ.ن : کریسمس مبارک

۱۳۸۷ دی ۱, یکشنبه

یلدای ما


نیت میکنم ، کتاب را باز میکنم حافظ میگوید:
خیال روی تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست
به رغم مدعیـانی که منع عشق کنن
جمال چهره تو حجت موجه ماست
ببین که سیب زنخدان تو چه میگوید
هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پریشان و دست کوته ماست
به حاجب در خلوتسرای خاص بگو
فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست
بصورت از نظر ما گرچه محجوب است
همیشه در نظر ما خاطر مرفه ماست
اگر به سالی حافظ دری زند بگشای
که سالهاست که مشتاق روی چون مه ماست
پ.ن : اندوهت مباد و شادیهایت به بلندای گیسوان یلدا ، آمدنش بر تو مبارک باد

۱۳۸۷ آذر ۲۸, پنجشنبه

شبی در کوهستان


شبی در مرتفغ ترین و سرد ترین نقطه ی قابل اسکان کوهستانی ایران
پ.ن 1: در مکان فوق ما مثل سگ لرزیدیم ، نفسمان بالا نمی آمد و قلبمان مثل قلب گاو میتپید
پ.ن 2: به مدت یک هفته ارتباطاتم با دنیای مجازی و غیر مجازی قطع شده بود ، با دنیای مجازی به جهت دسترسی نداشتن به اینترنت و با دنیای غیر مجازی به جهت همراه نداشتن موبایل !!
پ.ن 3: از همه ی عزیزانی که در این مدت نگران بنده شدن کمال تشکر را دارم ، مرا به خود امیدوار گردانیدید

۱۳۸۷ آذر ۱۷, یکشنبه

با یک روز تاخیر

دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به مدرک یا جان ز تن درآید

روز دانشجو بر سرکاررفتگان امروز و بیکاران فردا مبارک باد

۱۳۸۷ آذر ۱۲, سه‌شنبه

لاست زده

وقتی میگویند این آمر*یکا جهانخوار است باورتان نمی شود
این لعنتی ها فکر نمیکنند مردم کار و زندگی دارند ؟؟؟ این ها با سریال به خانه ی دشمن نفوذ میکنند
زندگیم چند روزیست کاملا فلج شده است ، درس های فوق به کنار رفته و جایش را مستر لاک عزیز گرفته
کلاس زبان محبوبم که به خاطرش از دیدار با عزیز ترین صرفنظر کردم را هم به تعطیلی کشاندم
فعلا اوایل season 2 هستم و به این حال و روز افتاده ام
روز ها زندگیم را گرفته و شب ها خوابم را ، در خواب هم این موجودات ولم نمیکنند
و از همه ی این ها بدتر خوابیدن شب ها کنار گرزیلا^ روی زمین است ، چون ایشون از the others میترسد
^ گرزیلا : نام مستعار خواهر گرامیمان است
پ.ن : این لاست زدگی به مراتب از دریا زدگی بدتر است ، نمیدانم این تهوع که بر اثر تماشای زیاد تلویزیون است را چه کنم ؟؟