۱۳۸۸ بهمن ۵, دوشنبه

خوشه ها!!

این داستان خوشه ها حسابی ذهن منو در گیر کرده این چند روزه , تمام خاطرات دانشگاه جلوی چشمم مجسم میشه



استاد اشکان .... استاد نمونه گیری ما بود ، نمونه گیری خوشه ای را همو بود که یادمان داد ، استاد اشکان کارمند مرکز آمار هم بود

.

.

.

سلام استاد

منم یکی از دانشجو هایتان

احتمالا یادتان نیست

اما من خوب شما را به خاطر دارم

استاد نمیدانم تا چه حد اهل اینترنت گردی و وبلاگ خوانی هستی

اما دعا میکنم که اینجا را بخوانی

کلاس 70 یادتان هست ؟ همانجایی که همیشه کلاسمان برگزار میشد کلاس هلالی شکلی که توی قوس ساختمان واقع شده بود ، کلاس ِ آفتاب گیر بزرگی بود

منظره ی خوبی داشت

درست رو به پردیس دانشگاه

یادم هست که آن فصل ، فصل ِ پر بارانی هم بود

یادتان هست از پنجره ها به پردیس خیره میشدی و از غروب بارانی لذت میبردی

آن زمان ها فکر میکردم باید احساساتی باشی که آن طور غرق تماشای طبیعت شده ای



استاد تو بودی که یادم دادی نمونه گیری خوشه ای ، بهترین نوع نمونه گیریست

یادت هست بارها گفتی بچه ها میانگین پارامتر مناسبی نیست

چرا که داده های پرت روی میانگین تاثیر دارند

یادم هست که بیشتر از همیشه با انحراف معیار کار میکردیم چون پارامتر قابل اعتماد تری بود

انحراف معیار دید درستی از جامعه نشانمان میداد خصوصا در نمونه گیری خوشه ای !!

میخواهم بدانم چه شد که جامعه ی عددی به این بزرگی را نادیده گرفتی استاد جان ؟

چطور وجدانت راضی شد میانگین بگیری برایشان ؟

حساب نان شبشان را کرده ای ؟

حقوق های میلیونی اتان آن همه احساس را از بین برد یا نهار های چرب و نرم مرکز آمار ؟

چه شد که تیشه به ریشه ی این مردم میزنی ؟

میدانم که تو هم کاره ای نیستی اما از من ِ دانشجو قبول کن که نمیتوانم باور کنم کاری در این میان از دستت بر نمی آمد !!!

میانگین گرفته ای که حقوق 400 تومانی را با حقوق 3 میلیونی توی یک خوشه قرار دهی ؟ این بود نتیجه همه ی آن درس هایت ؟

چه جوری حساب کردی که هم حاشمی . ر توی خوشه 3 ات قرار گرفت و هم زن برادر ِ کارمند ِ سرپرست خانوار من؟؟؟

بدان که تو و آن مدد ِ بی مدد دارید جنایت میکنید



پ . ن : مطئنم خیلی از شما ها از من بیشتر و بهتر آمار میدانید ، اما باور کنید میانگین گرفتن جنایت است در حق این مردم

پ.ن : لازم به ذکر است که من خودم خوشه ندارم ، فکر نکنید مرفه بی درد ِ خوشه سه ای هستم !! :D

۱۳۸۸ دی ۲۹, سه‌شنبه

فراموشت میکنم

باید فراموشت کنم
چندیست تمرین میکنم
من می توانم!
می شود!
آرام تلقین میکنم
حالم، نه، اصلآ خوب نیست...
تا بعد بهتر می شود!!
فکری برای ِ این دل ِ تنهای ِ غمگین میکنم
من می پذیرم رفته ای،
و بر نمی گردی
همین!
خود را برای ِ درک این،
صد بار تحسین میکنم
کم کم ز یادم می روی،
این روزگار و رسم اوست!
این جمله را با تلخی اش
صد بار تضمین میکنم

۱۳۸۸ دی ۲۶, شنبه

بازی

از طرف بی تای عزیز به بازی شماره 2 دختران دعوت شدم :




۱۳۸۸ دی ۱۷, پنجشنبه

آغوشتو به غیر من به روی هیچکی وا نکن !

پسرک خوابش می آید
نق میزند و نمی خوابد
میگذارمش روی پا و تکانش میدهم شاید خوابش ببرد ، برای دقایقی ساکت میشود اما باز هم شروع میکند به نق زدن
بلندش میکنم
دور اتاق میچرخانمش
پستانکش را میجود و با اخم نگاهم میکند
پلک هایش قرمز میشود از بی خوابی اما نمی خوابد
چند دقیقه ای کلنجار میرویم با هم ، میخندانمش تا خسته شود و بخوابد اما باز هم بی نتیجه است
دست آخر در آغوش میگیرمش
صورتش را میچسبانم به نزدیکی قلبم
بعد از چند ثانیه پسرک به خواب عمیقی فرو میرود
فقط کمی آغوش میخواست برای آرام شدن

چیزی که همه ی ما گاهی نیازش داریم فارغ از همه ی غرایز



این عکس ها را ببینید:







خرس قطبی: من از سر صلح آمده ام
عکس‌های قابل توجه نوربرت رزینگ نشان دهنده یک خرس قطبی وحشی است که به سمت سگهای سورتمه افسار بسته در حیات وحش "هادسن بی" کانادا نزدیک میشود.

عکاس مطمئن بود که مرگ سگهای خود را خواهد دید زمانی که خرس قطبی در اطراف سگهایش سرگردان بود.





باورش سخته ، اما این خرس قطبی فقط به آغوش کسی احتیاج داشت!

۱۳۸۸ دی ۱۲, شنبه

من اعتراف میکنم !

از طرف نقش و نگار عزیز به بازی اعتراف گیری دعوت شدم و این دعوت رو لبیک گفتم :

من اعتراف میکنم که یک دختر خیلی معمولی با قیافه ای معمولی تر و وزن اضافی هستم
من اعتراف میکنم به تنبلی به کاهلی به خوابالویی
من اعتراف میکنم به پر خوری
من اعتراف میکنم به بد اخلاقی
من اعتراف میکنم به مهربانی خیلی زیاد
من اعتراف میکنم به خستگی
من اعتراف میکنم به دل شکستگی
من اعتراف میکنم به اعتراف
من اعترف میکنم به خشک بودن ، به جدی بودن
من اعتراف میکنم به لوس بودن
من اعتراف میکنم به خسیس بودن
من اعتراف میکنم به پیری زودرس
من اعتراف میکنم به دلتنگی
من اعتراف میکنم به تنهایی
من اعتراف میکنم به ترس از آینده
من اعتراف میکنم به حاضر جوابی
من اعتراف میکنم به بی انگیزگی
من اعتراف میکنم به نداشتن پشتکار
من اعتراف میکنم به بی پولی
من اعتراف میکنم به بی خاصیتی
من اعتراف میکنم که دیگه اعتراف نمیکنم

من همه ی دوستان رو به این بازی دعوت میکنم ، علی الخصوص :

کرگدن ، ابر چند ضلعی ، گارسیا ، بادهای بنفش تیره ، همین حوالی ، همونید ، دختر آبان ، حرف اضافه