۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه

جمعه

خدایا نمیدونم جمعه از اختراعات تو بود یا از تن پروریه آدمیزادت
اما کار هرکی بود
خود _ ابلفضل نیا دارش باشه !!!

۱۳۸۹ بهمن ۱, جمعه


شاید بتوانی
تمام قوس ِ تن زن را،
غواصی کنی
دلش ،
اما گیر قلابت نخواهد شد...
فاطمه نجفی

۱۳۸۹ دی ۲۱, سه‌شنبه

....

دارم خفه میشوم بین این دیوارهای سبز و قهوه ای
دلم میخواهد داد بزنم و اشک بریزم توی این ساختمان همیشه سایه
دلم میخواهد گوشی تلفن را بردارم و همه ی حرف هایم را به او بزنم
اما ......
من باید لال باشم
چون اینجا محل کارم است
چون من خانم فلانی هستم
چون خانم فلانی آدم جدی ای است
و خانم فلانی نمیتواند برای دل خودش هم که شده زار بزند و غصه هایش را بیرون بریزد
دارم خفه میشوم بین این دیوار ها .....

۱۳۸۹ دی ۱۱, شنبه

2011

میخواستم برای تولد 26 سالگی ام خیلی چیز ها بنویسم اما مغزم خشکیده
حتما تعجب کردید
مدت هاست که میخواستم پروفایم را به روز کنم اما دریغ از یک ارزن حوصله
حقیقتش من 26 سا تمام دارم و 2 روز است که وارد 27 سالگی شدم
گفتم راستش را بگم بعدا مدیونتان نشوم :D


از همه ی شماهایی که تیریک گفتید یک دنیا ممنونم ، اصلا انتظارش را نداشتم . دست همه تان را به گرمی میفشارم و برایتان آرزو های خوب دارم

البته هنوز در شوک نوشته ی اخیر کرگدن هستم و امیدوارم که به زودی به جمعمان برگردد