۱۳۸۶ خرداد ۱۰, پنجشنبه


سلام

این روزها خیلی افسرده ام! شعر زیر نمیدونم از کیه ولی خیلی به حال من نزدیکه
کسی نیست که به من بگه اندکی صبر سحر نزدیک است
:


شب سردي است

، و من افسرده

.راه دوري است ، و پايي خسته.

تيرگي هست و چراغي مرده

.مي كنم ، تنها، از جاده عبور:دور ماندند ز من آدم ها.

سايه اي از سر ديوار گذشت ،غمي افزود مرا بر غم ها.

فكر تاريكي و اين ويراني بي خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز كند پنهاني.

نيست رنگي كه بگويد با من اندكي صبر ، سحر نزديك است

:هردم اين بانگ برآرم از دل :واي ، اين شب چقدر تاريك است!

خنده اي كو كه به دل انگيزم؟

قطره اي كو كه به دريا ريزم؟

صخره اي كو كه بدان آويزم؟

مثل اين است كه شب نمناك است.

ديگران را هم غم هست به دل،

غم من ،

ليك، غمي غمناك است

خدا قول نداده



چیزهایی که خدا قول داده و نداده

خدا قول نداده آسمون همیشه آبی باشه و باغ ها پوشیده از گل
قول نداده زندگی همیشه به كامت باشه
خدا روزهای بی غصه و شادی های بدون غم و سلامت بدون درد رو هم قول نداده
خدا ساحل بی طوفان، آفتاب بی بارون و خنده های همیشگی رو قول نداده
خدا قول نداده که تو رنج و وسوسه و اندوه رو تجربه نكنی
خدا جاده های آسون و هموار، سفرهای بی معطلی رو قول نداده
قول نداده کوه ها بدون صخره باشن و شیب نداشته باشن
رود خونه ها گل آلود و عمیق نباشن
قول داده ؟
ولی خدا رسیدن یه روز خوب رو قول داده
خدا روزی روزانه ، استراحت بعد از هركار سخت و کمک تو كارها و عشق جاودان رو قول داده .
عجب روزی می شه اون روز
پس ناملایمات زندگی رو شکر بگو و فقط از خودش کمک بگیر که اوجاودانه است و بس
ناامیدی مثل جاده ای پر دست اندازه که از سرعت کم می کنه
اما همین دست انداز نوید یه جاده صاف و وسیع رو بهت می ده
زیاد تو دست انداز نمون
وقتی حس کردی به اون چیزی كه می خواستی نرسیدی خدا رو شکر کن
چون اون می خواد تو یه زمان مناسب تر غافلگیرت کنه و یه چیزی فراتر از خواسته الانت بهت بده یادت باشه تو نمی تونی كسی رو به زور عاشق خودت کنی
پس تنها كاری که می تونی بكنی اینه که شخصی دوست داشتنی باشی و در نظر مردم باارزش و شریف جلوه کنی

۱۳۸۶ خرداد ۶, یکشنبه

زن


زن عشق می كارد و كینه درو می كند

دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر

می تواند تنها یك همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی...

برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج كنی!

در محبسی به نام بكارت زندانی است

و اوازتوکتک میخورد و تو محاكمه نمی شوی

او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می كنی

او درد می كشد و تو نگرانی كه كودك دختر نباشد.

او بی خوابی می كشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی

او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر....

و هر روز او متولد میشود؛عاشق می شود؛مادر می شود؛پیر می شودو میمیرد

وقرن هاست كه او؛ عشق می كارد و كینه درو می كند

چرا كه در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند

و در قدم های لرزان مردش؛

گام های شتابزده جوانی برای رفتن

و درد های منقطع قلب مرد؛سینه ای را به یاد می اورد كه تهی از دل بوده

و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می كند...

و اینها همه كینه است كه كاشته می شود در قلب مالامال از درد

۱۳۸۶ خرداد ۵, شنبه

دلتنگی



چه قدر دوست داشتم تمام دلتنگي هاي اين روز ها را با كسي تقسيم مي كردم ،


و يا كسي بود براي گوش دادن و درد دل كردن ، بماند كه آنقدر فاصله زياد شده كه هرچه فرياد مي زنم گويا صدايم را نه تو مي شنوي و نه هيچ كس ديگر

۱۳۸۶ خرداد ۴, جمعه

سلام
بالاخره خودمو راضی کردم و وبلاگ دار شدم
هنوز نمیدونم وبلاگم در چه ضمینه ای خواهد بود فعلا که از هر دری مینویسم
در ضمن ممکنه من متنهایی رو اینجا بزارم که کپی هستن . بنابر این کسی شکایت نکنه

اولین


می روم خوش به سبکبالی باد

همه ذرات وجودم آزاد

همه ذرات وجودم فریاد