۱۳۸۶ خرداد ۶, یکشنبه

زن


زن عشق می كارد و كینه درو می كند

دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر

می تواند تنها یك همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی...

برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج كنی!

در محبسی به نام بكارت زندانی است

و اوازتوکتک میخورد و تو محاكمه نمی شوی

او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می كنی

او درد می كشد و تو نگرانی كه كودك دختر نباشد.

او بی خوابی می كشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی

او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر....

و هر روز او متولد میشود؛عاشق می شود؛مادر می شود؛پیر می شودو میمیرد

وقرن هاست كه او؛ عشق می كارد و كینه درو می كند

چرا كه در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند

و در قدم های لرزان مردش؛

گام های شتابزده جوانی برای رفتن

و درد های منقطع قلب مرد؛سینه ای را به یاد می اورد كه تهی از دل بوده

و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می كند...

و اینها همه كینه است كه كاشته می شود در قلب مالامال از درد

هیچ نظری موجود نیست: