مهسای عزیز حس زیبای نوشته های شما ، نمیدانم چرا مرغ خیالم را پر داد بین سیاه چادرهای عشایر لر کوهدشت....ولی گذشته از حس زیبای شما و مرغ خیال من و سیاه چادرهای عشایر ، گمان می کنم تاریخی ترین اشتباه خانمها اعتماد به گفته های آقایان باشد......شاد باشی .
سلام مهسا نرفتم که. فک کنم با این وضع آخر برنامه پنج ساله سوم بروم. اگر ع مرم کفاف دهد این نجاره در اتاق ها را نصب کند اتاق اپن نباشد. کمد هم داشته باشیم. نه کولاژ اتاق را برات عکس نمی گذارم. حمام طرح پطرس دیدنی تر است.!! یادم باشد عکس بگیرم برات میل کنم ول خرجی های آقا را.
سلام مطالب جالبی داری دوست من هرچی خواستم واسه مطلب اخرت کامنت بذارم نشد تمام چیز هایی که گفتی رو با همه وجودم احساس کردم شاید روزی دیگر.... موفق باشی [گل] به منم سر بزن دوستم عالابایانا
۱۶ نظر:
يا الله . يا الله.
(اينو گفتم که اگه سرتون لخته ، روسري سرتون کنين)
دلم گرفت مهسا !
چرا یهو این همه غم ریخت تو دلم ، نمی دونم .
اما آشفتگی موهای شانه نخورده تان را عشق است جیگر !
عالي بود...
مشکوک می زنی مهسا
ایکون ادم متفکر
موهای وحشی و گونه های برجسته. جقدر قشنگ است آدم در کنار کسی احساس کند که زیبا و دوست داشتنی است.
مهسای عزیز
حس زیبای نوشته های شما ، نمیدانم چرا مرغ خیالم را پر داد بین سیاه چادرهای عشایر لر کوهدشت....ولی گذشته از حس زیبای شما و مرغ خیال من و سیاه چادرهای عشایر ، گمان می کنم تاریخی ترین اشتباه خانمها اعتماد به گفته های آقایان باشد......شاد باشی .
توقف_____________-
سر بزنيد ...
با سپاس....م/ه
به سختي تونستم بيام
www.saz-dahani.blogfa.com987654
چه فایده از این دل باختن های 4 روزه...
یکی به عطر تن دل میبازه..یکی طرز نگاه..یکی هم موی شونه نخوده....
ای بابا...
الان من هم میخوام ؟ از همونا که صورتمو توی موهاش تکون بدم . من هم میخوامممممممممممم
خیلی حال و روز خوبی داشتم ... دیوانه ترم کردی .
سلام مهسا نرفتم که.
فک کنم با این وضع آخر برنامه پنج ساله سوم بروم.
اگر ع
مرم کفاف دهد این نجاره در اتاق ها را نصب کند اتاق اپن نباشد. کمد هم داشته باشیم.
نه کولاژ اتاق را برات عکس نمی گذارم.
حمام طرح پطرس دیدنی تر است.!!
یادم باشد عکس بگیرم برات میل کنم ول خرجی های آقا را.
دنبال خودشی یا لب تاپش؟
مهسا مرسی جایش خیلی خالی است.
کامنت دیشبت خیلی خوشحالم کرد.
عالی بود عالی ...
محشر بود مهسا...واقعا قشنگ بود...
عین یه نویسنده حرفه ای باتجربه نوشته بودیش...
به طرز عجیبی همون قدر که تلخ بود امیدوارانه هم بود...جدا لذت بردم...
حمید جان خیلی دلم میخواست که نویسنده ی این متن من باشم
اما اگه دقت کنی این متن یه لینک از یه وبلاگ دیگست
ممنون مهسا جان...ما هم دلمون تنگ شده براي خنده هاي بي نظيرت....عيد اگه اومدي تهران يه ندا بده همو ببينيم!
سلام
مطالب جالبی داری دوست من
هرچی خواستم واسه مطلب اخرت کامنت بذارم نشد
تمام چیز هایی که گفتی رو با همه وجودم احساس کردم شاید روزی دیگر....
موفق باشی
[گل]
به منم سر بزن دوستم
عالابایانا
ارسال یک نظر