۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

حکایت من و نبودنم

هر دم از این باغ بری میرسد

ساعت حول و حوش 6 روز ِ دوشمبه ی هفته ی پیش بود که همیجوری لمیده بودم توی تختم و وب گردی میکردم که ناگهان کامپیوتر مبارک هنگ کرد
جونم براتون بگه که هر چی ما از خودمون نجابت به خرج دادیم درست نشد که نشد خلاصه که خاموشش کردم و چشمتون روز بد نبینه دیگه روشن نشد که نشد
لپ تاپ مبارک سوخت که سوخت که هنوزم صاحبش داره میسوزه
فعلا بردمش دکتر تحت مداواست خدا میدونه درست بشه یا نه !!
تا اونموقع خدا نگهدار همتون

۶ نظر:

ناشناس گفت...

خدا شفا بده خواهر...هوالشافی

گارسیا گفت...

جونت سالم نه نه !!!
لپ تاپ مال سوختنه..دلت نسوزه .

کرگدن گفت...

منتظریم شدید !
فقط این تعمیرکار لوازم برقی جات را باید هی سیخ زد تا بجمبند ها !
منظور از سیخ همان سیخونک بود !!

نقشی گفت...

سلام نه وای چرا؟

خلاف جهت عقربه های ساعت گفت...

اون نجابتت منو کشته (نیشخند)
درست میشه ...
قرار نیست که همیشه همینجوری بمونه

حمید گفت...

بابا لپ تاپ!...بابا لمیده روی تخت وبگردی کن!...
امیدواریم به زودی زود با بهبود حال آن لپ تاپ محترمه شاهد بازگشت غرورآفرین شما باشیم!