ابوی گرامی و خانم والده چند روزی تشریف برده بودند سفر
من مانده بودم و خانه خالی .
پس از بازگشت از در وارد نشده ابوی گرامی میفرماید : مهسا خانم قلیان کشیدی ؟
اینجانب که از تعجب شاهد رویش اسفناج در مناطقی از بدنمان میباشیم جواب میدهیم که : خبر ها چه زود میرسد
شب بعد خانم والده محترمه تشریف می آورند به اتاق ما برای ایراد نصایح آخر شبی شان و ناگهان میپرسند :
مهسا خانم سیگار کی کشیدی ؟؟
ما باز دچار همان حالت اسفناجی میشویم که سیگار را لای کاغذ های کنار کامپیوتر مشاهده میکنیم و جواب میدهیم همان شبی که قلیان کشیدیم
خانم والده دوباره میفرمایند پس سیگار هم با خودتون بردی بودید پارک
و ما جواب میدهیم که راستش هرچه گشتیم پیدا نکردیم و مجبور شدیم بخریم !
2 روز بعد میفهمیم که : زیر انداز را روی پله های حیاط رها کرده بودیم ، ساک قلیان و بند و بساطش را روی سکوی آشپز خانه و سیگار هم که لای کاغذ هایمان پیدا شد
ما کلا در مخفی کاری نابغه ایم !
من مانده بودم و خانه خالی .
پس از بازگشت از در وارد نشده ابوی گرامی میفرماید : مهسا خانم قلیان کشیدی ؟
اینجانب که از تعجب شاهد رویش اسفناج در مناطقی از بدنمان میباشیم جواب میدهیم که : خبر ها چه زود میرسد
شب بعد خانم والده محترمه تشریف می آورند به اتاق ما برای ایراد نصایح آخر شبی شان و ناگهان میپرسند :
مهسا خانم سیگار کی کشیدی ؟؟
ما باز دچار همان حالت اسفناجی میشویم که سیگار را لای کاغذ های کنار کامپیوتر مشاهده میکنیم و جواب میدهیم همان شبی که قلیان کشیدیم
خانم والده دوباره میفرمایند پس سیگار هم با خودتون بردی بودید پارک
و ما جواب میدهیم که راستش هرچه گشتیم پیدا نکردیم و مجبور شدیم بخریم !
2 روز بعد میفهمیم که : زیر انداز را روی پله های حیاط رها کرده بودیم ، ساک قلیان و بند و بساطش را روی سکوی آشپز خانه و سیگار هم که لای کاغذ هایمان پیدا شد
ما کلا در مخفی کاری نابغه ایم !
۱۳ نظر:
سلام ننه
خسته نباشی با این پنهان کاریها:دی
میبینیم که شما هم به الواتی مشغولیات دارید مانند هووی عزیزتر از جانتان. بمیریم برای طفلک شاهپسر در دانهی دلبندمان که چه اهالی حرمسرایی برای خودشان ردیف کردهاند . آخر شما دلتان میآید بدون حضور ایشان قلیان را که بسی باب طبع مبارکشان است دود کنید؟ آنهم درست وقتی که ایشان در مملکت غربت باید پروژه تحویل بدهند و هیچ کدام از این فرنگیهای زبان نفهم بلد نیستند یک قلیان برای حضرت همایونی چاق کنند که دلشان شاد شود و خستگی از تن نازک و وجود مبارکشان بیرون رود . ما را وادار میکنید که هی بر خلاف میلمان مادرشوهر بازی در بیاوریم . واقعن که!
ای وای پسر می آوردی هم حتما کل بند و بساط رو تخت بی خیال می شدی؟!ولی خوب مامانت چیزی نگفته ها....شانس آوردی
1.واقعا نابغه ای !!!!!!!!!!!2.حالا چرا انقدر دودی هستی دختر ؟
این ارمنیا خیلی بی حیان
.
قهقهه
.
بازم قهقهه
مهسا علیا بانو : تو ازش تعریف نکنی کی بکنه؟
ایرن جان : خلاف من در حد همین سیگار ِ که والیدن محترم ازش خبر دارن
مهشید بانو : باور بفرمایید دودی نیستم فقط یک هوس ماه رمضانه ای بود
جناب مصطفی خان : الان شما با کی بودی؟
متنفرم از سیگار کشیدن های مخفی...
اصلا حال نمیده...
شما دخترا نمیتونین یه جوری طبیعیش کنین با خونواده؟
عجب سوالی کردم نه؟ (خنده)
خودم فهمیدم... (خجالت)
هر موقع وقت کردی بیا جواب کامنتی که واسم گذاشتی رو بخون...
همون که گفته بودی کی به تو زن میده
من یه خاطره دارم از روزگار دبیرستانم!!!! خدایا!!!! وقتی یادم میاد اون سوتی رو دلم می خواد یه جیغ دخترونه نوک تیز بکشم از ته موهام!!!!
حیف حیف که نمی تونم تو ملا عام بگمش!!!!!! خیلی سخت گذشت
:)
به به! لو مي دي خودت رو؟ تازه ذوق هم ميكني؟
من بیشتر از باحالی پدر مادرت کیفور شدم ....من همین حالایش که در خانه ی شوهر هستم اگر قضیه ی گهگاهی سیگار کشیدنم را لو بدهم , شک ندارم که برایشان مساوی ام با یک آدم معتاد!! :)
ما هنوز هم جلوی مامان و بابا سیگار نمی کشیم !
البت می دانند دیگر ولی به رویمان نمی زنند !
بابا چقدر سوتی ای تو؟
خیلی تابلویی. دیگه از این سوتی هایی که تو دادی دیگه بزرگتر نداریم. راه و روش کفتاربازی رو بلد نیستیا. یادم باشه یه دوره ی فشرده برات بذارم...
ارسال یک نظر