۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

خودکار قرمز

سلام

چند روزیست که دلمان میخواهد آپ کنیم ، آن هم چه آپ کردنی !!

خواستیم خدمت همه ی سروران عزیز عرض کنیم که :
ما خوبیم
هوا خوب است
ایام به کام است
زندگی عالی است
سرعت اینترنت یک چیزی در مایه های سرعت نور است
کشورمان گلستان است
برنامه های تلویزیون خداست
مشکلات اقتصادی به حمدالله حل است
ماه رمضان ماه عبادت است
کلا خیلی خوش میگذرد
تنها یک مشکل هست آنهم این است که خودکار قرمز نداریم!!

پ . ن : نقل از کتاب "به برهوت حقیقت خوش آمدید " :

روزی در جمهوری دموکراتیک آلمان سابق یک کارگر آلمانی کاری در سیبری پیدا می کند. او که می داند سانسورچی ها همه نامه ها را می خوانند، به دوستان اش می گوید «بیایید یک رمز تعیین کنیم؛ اگر نامه یی که از طرف من دریافت می کنید با مرکب آبی معمولی نوشته شده باشد، بدانید هر چه نوشته ام درست است. اگر با مرکب قرمز نوشته شده باشد، سراپا دروغ است.» یک ماه بعد دوستان اش اولین نامه را دریافت می کنند که در آن با مرکب آبی نوشته شده است : «اینجا همه چیز عالی است؛ مغازه ها پر، غذا فراوان، آپارتمان ها بزرگ و گرم و نرم، سینماها فیلم های غربی نمایش می دهند و تا بخواهی دختران زیبای مشتاق دوستی- تنها چیزی که نمی توان پیدا کرد مرکب قرمز است.»

۱۰ نظر:

سپیده گفت...

سلام
طرف های خانه رییس جمهور که خودکار قرمز ارزان هم هست....
چمدونها رو ببند بریم نیوزلند....به زودی

ایرن گفت...

سلاو خیلی باحال بود....
کتابشو خوندی؟
همون که توش این داستانه نقل شده به یه شکل دیگه!عالیه....

غزل خونه گفت...

سلام
آر اس اس وبلاگت چیه بزنیم توی گوگل ریدرمون که آپ کردی بفهمیم؟
خوبی؟
عجب داستانیه این داستان خودکار قرمز. آدم نمیدونه بخنده یا گریه کنه...

ایرن گفت...

به برهوت حقیقت خوش آمدید
نویسنده: اسلاوی ژیژک
راجه به خاطرات یه آلمانی که میره روسیه کار بکنه و به دوستاش میگه من میرم اون جا براتون نامه می نویسم و چون نامه ها رو باز می کنن و می خونن من به صورت رمزی و با رنگ می نویسم اگه با قرمز نوشتم یعنی همه ی خوبه اگه با آبی نوشتم یعنی همه چی بده و اوضاع خوب نیست و شما ها نیاین...
بعد یه ماه نامه میرسه و می بینن که با رنگ قرمزه و از همه چی تعریف کرده و آخرش هم گفته این جا همه چی خوبه فقط جوهر آبی پیدا نمیشه!

نقشی گفت...

سلام مهسای مهربانم.
خوشحال شدم دیدم که دوباره نوشته ای.
متشکرم از کامنت تسلیت . بلی مادرم تره فرز من را به پسر خاله اش انداخت. اما این یکی شدیدا مسلمان از آب در آمد.
خودکار قرمز را ولش کن . خط قرمز ها بی معنی شده اند.
سبز گشیدیم به خط قرمزشان.
نقش و نگار

خلاف جهت عقربه های ساعت گفت...

الان عکس واسه تو باز میشه؟

خلاف جهت عقربه های ساعت گفت...

آخه بیشتریا میگن عکس باز نمیشه...
واسه همون پرسیدم...
آره... برادرزادمه...

خلاف جهت عقربه های ساعت گفت...

این قضیه خودکار آبی و قرمز و سیبری رو یه جایی خوندم...
یادم نیس کجا...

نقشی گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
رعنا گفت...

کلن زندگی خیلی خوش میگذره . ولی من یه حس خوبی دارم که پاییز نزدیکه شاید روزای خوبی در پیش باشه.