شب که رویای تو در دیده ما میآید همه نیزاروجودم به صدا میآید کاروانی به گمانم به رهی نور تپید دمبدم ازدل این دشت نوا می اید . توبیا شعله ای نوری زخدا میآید! . نیزار راازین غزل گرفته بودم/شاعرش خیلی با من درباب ذرات/نیزار پیچید وانجام نیزار را گزید.... بادرودارادت قربانت دریاباری
۳ نظر:
میروم خوش به سبکبالی باد
همه نیزار وجودم آزاد!
جای ذرات/نیزار را پیشنهاد میدهم... دلت!
ارادتمند...
بادرودواحترام
چرا نیزار؟
چون دل من نیزار ِ یا دلیل دیگه ای داره؟
شب که رویای تو در دیده ما میآید
همه نیزاروجودم به صدا میآید
کاروانی به گمانم به رهی نور تپید
دمبدم ازدل این دشت نوا می اید
.
توبیا شعله ای نوری زخدا میآید!
.
نیزار راازین غزل گرفته بودم/شاعرش خیلی با من درباب ذرات/نیزار پیچید وانجام نیزار را گزید....
بادرودارادت
قربانت
دریاباری
ارسال یک نظر