تصور کنید 4 ، 5 روز به طور متوالی تلاش میکنم بلاگر را باز کنم و هر بار به در بسته میخورم
یکهو میبینی شانس میزنه و بلاگر باز میشه ، منم هیجان زده میشم
باید یک پست بزارم
پس باید فکر کنم که چی میخوام بنویسم و حسرت همه ی افکاری که این چند روز به ذهنم رسید و به خاطر قرتی بازی های بلاگر به ...فنا رفت رو بخورم
این شد که وقتی بلاگر امشب به من روی خوش نشون داد ، برای خالی نبودن عریضه اینا رو نوشتم
پ.ن : امسال به دلیل ِ همزمانی محرم و سال نو قرار شده بابا نوئل قمه بزنه
۷ نظر:
جای ها ها ها هم لابد می گه هی هی هی!
به به فرزام جان... خوبی شما ؟
نه عزیزم من به میمنت و مبارکی در همین پایتخت همایونی زندی می کنم
پ.ن جالبی بود
فرزام
حقیقتش من نشنیدم ، ولی حتما میگفته دیگه D:
همونید بانو
فرزام جان خوبن!!! شما چشم نداری ببینی اینجا تشریف دارند
آقای مصطفی خان ِ هیچکس
قابل شما رو نداشت
ارسال یک نظر