۱۳۸۹ آبان ۱۴, جمعه

تکه ای از بهشت روی زمین

ساعت ۸ شب است ، خیلی خسته ام .
از سرما قدم هایم را تند میکنم تا زودتر برسم خانه
زنگ را که میزنم در با کمی تاخیر باز میشود
در هال باز میشود ، پسرک انتهای اتاق است
مرا که میبیند بلند میشود و به سمت در می اید
با پاهای کوچولویش قدم بر میدارد
دو دستش را از دو طرف باز میکند و به سمتم میدود
در آغوشش میکشم
سرش را روی شانه ام میگذرد و از ته دل میخندد
تمام خستگی ام میرود
خانه ام یک تکه از بهشت میشود

۱۵ نظر:

محبوب گفت...

یاد بچه ام افتادم ...
چقدر حس خوبی بود اینی که توصیف کردی

ناشناس گفت...

سلام مهسا فیلتر شدی.
خدا خفه شان کند. دیروز نوشتم. بیشتر لینک هام فیلترن.
می بینم که پسرک خوب دلبری می کند.
نقش ونگار

محبوب گفت...

بچه ء فرضیم رو گفتم عزیزم

آلن گفت...

بعضي كاراي بچه ها واقعن خستگي دراره.
ولي بعضي كاراشون واقعن آدمو خسته مي كنه.

یازده دقیقه گفت...

حسودیم شد یه جورایی راستش... خیلی زییبا بهشتت رو به تصویر کشیدی.. خیلی زیبا

رضا قلی پور گفت...

مهسای عزیز
چقدر زیبا تصویرش کردی و چه دلچسب ، برای خودت و خانواده ات ، خصوصا این فسقل خانتون سلامتی و سعادت ارزو می کنم ....شاد باشی .

هم سفرقاصدک گفت...

سلام زیبا مینویسی موفق باشی

سيفتال گفت...

ازعنوان وبت خيلي خوشم اومد.اينجوري ام دوست دارم بگم((ميروم خرم وشادبه سبكبالي باد....))نميدوني چه حالي ميده؟

مادر گفت...

گازت که میگیره اینجوری طلافی می کنه دیگه، منو اینقدر دوست ندارد که تو رو

گارسیا گفت...

مهسا جان سلام
فیییل تر شدم.بی زحمت لینک م رو تصحیح کن.
خاک بر سرشون...بی شرفها

www.draft77.blogsky.com

papar گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
papar گفت...

کاشکی منم یک گوشه از اون بهشت بودم. خدائیش حسودیم میشه. آخه منم پسرکو میخوام :))
ولی بی شوخی وقتی خوندمش مثل ابر بهار
های های گریستم و حسرت خوردم از دوری و دوری و دوری و خوشحال شدم که این جیریله چه بهشتی واسه عزیزانم به وجود آورده.
همیشه خوش باشی و سلامت و شاد و مثبت بیندیشی و بنویسی. :*
(نظراتم هم شده مثل پیرزنها)

ناشناس گفت...

فتوغراف چی فیلتر شده چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

رضا قلی پور گفت...

مهسا جان
گرفتاری ؟ اون بجای خودش....بابا یه چیزی بنویس ، دلمون پوسید...

پرنده گفت...

توی بهشتی و یک فرشته ی پاک داری .....