۱۳۸۹ شهریور ۶, شنبه

5 شنبه ها

آرامش صبح های ۵ شنبه را دوست دارم . از ساعت ۷:۱۵ تا ۹:۳۰ آرامش قبل از طوفان است .

به محض رسیدن در و پنجره ها را باز میکنم و از نسیم ملایم صبحگاهی لذت میبرم .

آرام آرام از پله بالا میروم و کتری را که در طبقه ی دوم چشم به در دوخته پر از آب میکنم و جوش آمدن آن را چشم انتظار میشوم .

حول و حوش ۸:۳۰ چایم را دم میکنم و از سکوت تلفن ها لذت میبرم . چایم را مینوشم و به صدای آرام بخش صبحگاهی خیابان ملک و جیک جیک گنجشگکان گوش میسپارم .

دقایق آخر آرامش را با حسرت بدرقه میکنم .

عقزبه های ساعت که از ۹:۱۵ میگذرند سر و صدا ها شروع میشوند . گنجشک ها دیگر نمیخوانند . رانندگان پایشان را بر روی پدال گاز و تر مز میفشارند . هوا گرم میشود و باید کولر ها را روشن کنم .

تلفن ها لحظه ای آرام نمیگیرند ....

۹ نظر:

ايرن گفت...

آخ كه راست گفتي...اين جا از ساعت 8 به بعد داغونه و پر از صدا و گرما...هر روز صبح شيش و نيم از خوب بيدار مي شم پنجره رو باز مي كنم و خودمو آويزوون مي كنم رو به كوچه ي نيمه روشن ساكت با پرده هاي سپيد و رنگي خونه ها كه با نسيم ملايم مي رقصند...يه حالي ميده مهسا...فوق العاده است..آدم دلش مي خواد هميشه همين طور بود!اين قدر ساكت اين قدر خلوت و اين قدر بدون آدم!

رضا قلی پور گفت...

مهسای عزیز
متاسفانه همیشه عمر خوشی کوتاه است ....والبته همه شیرینی و حلاوتش هم برای همین کوتاه بودنش هست.

علی گفت...

ااا کله صب پا میشی میری اونجا که چیشی شه؟

کیامهر گفت...

سلام به مسی ته تغاری عزیز
باور کنید ما برای شما هم یک پستی در دولت یازدهم در نظر گرفته بودیم
ولی به واسطه کمبود آشنایی انگار شما را با یک مسی دیگر اشتباه گرفته بودیم
که بواسطه تذکر کرگدن کلهم آن سمت را حذف کردیم
مدارکش هم موجوده می تونید از کرگدن بپرسید

papar گفت...

تو که گفته بودی اونجا مشاور هستی، آخی بمیرم خواهری ابدارچی شدی؟ :))

Unknown گفت...

ey khahar , onja man hame kare am bastegi dare che roozi dar hafte bashe , taze bazi rooza raeesam !

asa گفت...

to chera unvaght az 7:30 miri unja khob ta 9 ra bekhabo lezat bebar chaeetam khune bokhor aziz jan

Unknown گفت...

ali agha , asa jan
man be khoda bikar nistam ke 7.5 beram onja , az saat 7.5 sobh kelas darim !!!

... گفت...

بعضی وقتا دلم زندگی آروم میخواد ولی نمیدونم چی میشه که نمیشه !
یعنی دوست دارم وقت کنم پنجره رو باز کنم . به صدای پرنده ها گوش بدم . ولی همش احساس می کنم زندگی روی دور تند داره پیش میره و وقت نمیشه .